تاریخ مشخصی رو به یاد ندارم روی اون صندلی قدیمی نشسته بودم و هر از گاهی زل میزدم به چشم هاش هوای نیمه ابری و یه باد ملایم که موهامون رو به بازی گرفته بود به فاصله ی نه چندان دور... نه چندان نزدیک چشم هایی اونقدر آبی که با نگاه کردن بهش، حس غرق شدن بهم دست میداد پاهام رو روی هم انداخته بودم و لیوانم رو شل توی دستم گرفته بودم نگاهش روی ناخن های بلندم بود که هر از گاهی باهاش روی لیوانم ضرب میگرفتم توی اون شلوغی... جمعیت... جالب بود که سکوت رو به وضوح تجربه کنی یه جور گرایش بین دو قطب... یه جاذبه بین دو چیز بیش از حد متفاوت... از بچگی هیچ وقت نگاهم سنگین نبود ولی عادتم... خیره شدن به چشم ها بود و هست خیره شدن هام به چشم های یه شخص - با هر جنسیتی - جوری نبود که کوچیک ترین هرزگی ای توش احساس بشه و بشه کوچیک ترین منظور یا ایرادی گرفت و یا حتی حرفی به زبون اورد یه نگاه فوق العاده خیره... سرکش... که تا عمق وجود طرف مقابل میره ولی نمیتونی بهش کوچیک ترین حس هوس یا هرزگی رو نسبت بدی اولین بار و مطمعنا اخرین باری بود که میدیدم یه نفر حالت نگاهش مثل منه حتی وقتی به سر تا پام - که یادمه یه جین گشاد و پیرهن گشاد ابی اسمونی پوشیده بودم و موهام روی شونه هام ازاد بود - خیره میشد کوچیک ترین هوسی رو نمیشد توی اون نگاه نافذ پیدا کنی این جور نگاه ها لذت بخشن انگار متعلق به این دنیا نیستن انگار اون چشم ها و حالت نگاه متعلق به یه " ادم " نیست چشم هایی که ساعت ها دوست داری بهشون خیره بشی و اذیت نشی اون ساعت ها... اون چشم های ابی تیره... واقعا حس جدیدی رو به من میداد که میدونستم دیگه تجربه اش نمیکنم و اون هم این رو خوب میدونست تا حالا نگاه خیره و طولانی مدت بدون ذره ای ش*ه*و*ت دیدی؟؟؟؟ میشه گفت محال ترین چیز دنیاست.... نمیدونم کی بود اهل کدوم کشور بود... یا حتی زبانش... اسمش... هیچی رو نمیدونستم. اونم همینطور اولین باری بود که سکوت مطلق رو توی اوج شلوغی تجربه کردیم اولین بار بود که حس کردم جایی دورتر از زمین و تمام احساس ها و نیاز ها هستم....
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان Born To
Win و آدرس
born-to-win.LXB.ir لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.